پارت 15

سوبین: چون اگه چشمم رو عمل کنم، دیگه نمی‌تونم اون چوی یونجون با مو های زرد رو ببینم! 😂😂
یونجون اول یه لحظه گیج شد، بعد لبخند زد
یونجون: وای نه... هنوز اون شخصیت رو یادتونه؟ من اون روز تا یه هفته نمی‌تونستم جدی تمرین کنم از بس خندیدین!
سوبین: ولی اعتراف کن، یه ذره خوشت اومده بود از اون شخصیت، نه؟
یونجون: فقط یه ذره... خیلی کوچیک... اندازه‌ی یه دونه برنج 😒
سوبین: هیونگ، تو حتی یه بار گفتی "اگه من اون شخصیت بودم، همه‌ی دنیا عاشقم می‌شدن" 😏
یونجون: اون جمله رو از ذهنم پاک کن، لطفاً 😭
سوبین دوباره خندید، ولی این بار خنده‌اش آروم‌تر بود، پر از حس خوب. یونجون نشست کنار تختش و گفت:
یونجون: خوشحالم که حالت بهتره. خنده‌ات یعنی داری برمی‌گردی.
سوبین: با شماها، همیشه برمی‌گردم.
یونجون لبخند زد، اون لبخند مخصوص وقتایی که دلش آرومه.
یونجون: حالا داروهاتو بخور، فردا بقیه میان دیدنت. تهیون گفته می‌خواد برات یه آهنگ بسازه، اسمش رو گذاشته "لیدر خسته‌ی ما" 😌
سوبین: فقط تهیون می‌تونه یه آهنگ بسازه که هم دل آدمو بسوزونه، هم بخندونه.
یونجون: چون اونم مثل تو، دلش برای گروه می‌تپه.
سوبین به سقف نگاه کرد، لبخندش هنوز روی لبش بود. اون لحظه، با تمام درد و خستگی، حس کرد که خوشبخت‌ترین لیدر دنیاست
دیدگاه ها (۵)

پارت 16

سلام سلام!!

سلام!

🤏🤏🤏🤏🤏

پارت 27

پارت 23

black flower(p,269)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط